اینقدر بهش فکر کردم که زندگی برام سخت شده

اتاق سوال و جوابدسته بندی: سوال در زمینه با دوستی و رابطهاینقدر بهش فکر کردم که زندگی برام سخت شده
F.H 6 سال قبل

سلام. بزارید از اول شروع کنم. خواهرم چهارسال پیش عروس شد و داداش دامادمون مجرده. این پسره رو وقتی اولین بار دیدم یه حس خوشایندی در من بوجود اومد . این پسر خیلی گرم و عمیق نگاه میکنه و من در واقع گول نگاه و توجه اش رو خوردم و از همون روز دلبسته اش شدم . دوسال اول بااینکه دلبسته اش شده بودم ولی وقتی میدیمش اصلا بهش توجه نمیکردم این موضوع باعث میشد اون به من بیشتر توجه کنه. سال سوم شروع کردم به خیال پردازی اینکه مثلا بیاد خواستگاری واز این حرفا . خودم اصلا حالیم نبور که وابسته کسی شدم. خلاصه وقتی فهمیدم شروع کردم به ترک کردنش. البته اینو بگم که ما هیچ رابطه ایی باهم نداشتیم فقط من از طریق نگاها و حرفایی و یا توجه ایی که تو جمع به من میکرد وابستش شدم. ۲۱روز کامل بهش بکر نکردم و بهترین دوران زندگی رو توهمون۲۱روز تجربه کردم. ولی روز ۲۲ اتفاقی اونو تو اداره دیدم و خیلی گرم احوال پرسی و نگاه کرد. بعد دوباره افتادم تو دام. سال اخرم فهمیدم که اصلا اون منو نمیخواد و همه این فکرا ساختار ذهن خودم بوده. اون اصلا معیارهاش زمین تا اسمون با من فرق داره. تازه ۱۳ سال هم از من بزرگتره. الان مشکلی که دارم همش فکر میکنم داره بهم نگاه میکنه و نظرش درباره من مثبته . حتی من وقتی از اشپزخونه میام تو هال فک میکنم اون رو مبل نشسته و به من خیره شده . هر موقع میخوام ترکش کنم یادم میاد که همیشه  وقتی فراموشش کردم به سمت من بیشتر گرایش داشته این باعث میشه که تصمیم جدی برای فرامش کردنش نگیرم حتی یادمه یه بار به اندازه یه ماه بهش فکر نکردم. دامادمون به خواهرم گفته بودابجیت چه دختر خوبیه اینو واسه داداشم میخوایم….
خواهش میکنم کمکم کنید میخوام دیگه بهش فکر نکنم مطمئنم اونا حتی به من فکرم نمیکنن شاید باورتون نشه من اصلا برا خودم زندگی نمی کنم همش هر کاری که انجام میدم باخودم فکر میکنم که واکنش اون پسره نسبت به کارم چیه اصلا شده بخشی از زندگیم حتی تو خوابمم باهاشم.

3 پاسخ
هم خونه عضو سایت 6 سال قبل

سلام و سال نو تون مبارک
به نظر میرسه شما یک تصور عاشقانه از ایشون توی ذهنتون ساختید و طی این مدت عاشق این تصور شدید، چون شما با هم رابطه ندارید، تصویر ذهنیتون از ایشون خیلی رویایی و ایده آل هم هست ! 
اگر واقعا دنبال این هستید که از شر افکارتون خلاص بشید، به نظر من برای شروع باید برای این عشق جایگزین پیدا کنید.حالا با شناختی که از خودتون دارید این جایگزین هرچیزی می تونه باشه، از تفریح، ورزش، کار و … منظورم اینه که دغدغه ای داشته باشید که نخواین به اون فرد فکر کنید.
گزینه دوم اینه که سعی کنید خودتون رو هم این وسط ببینید، مثلا به خودتون تلقین کنید که بعضی کارها رو میکنید که فقط خودتون شاد و سالم باشید.
در نهایت هم یادتون باشه، این افکار ۴ ساله خیلی سریع خارج نمیشن، اما باید به مرور با تقویت نکردنش سعی کنید کهنه کنیدش.کم کم با ورود افراد مختلف به زندگیتون و حضور توی جمع های مختلط و شاد، این احساس براتون هضم میشه.
 

F.H 6 سال قبل

سلام مجدد. حرفتون کاملا درسته اینکه من خودمو مشغول تفریح ،ورزش…. کنم. اما مشکلی که دارم اینه که حتی همون ورزش کردنم هم با فکر به ایشونه. مثلا من والیبال کار میکنم . وقتی دارم ساعد میزنم همزمان به خودم میگم فرض کن اون حالا اینجا نشسته و تو رو نگاه میکنه یا حتی میرم پارک یا جایی با دوستام میرم با خودم میگم فرض کن یهویی من رو تو خیابون با دوستام ببینه و…
خب یه مدت تا ذهنم میخواست فرضیه سازی کنه سریع به خودم نه من اینجا ایشون رو نمیبینم که و یکجورایی ضد حال میخوردم و ادامه نمیدادم. با این روش تونستم بپذیرم که ایشون اطراف من نیست ولی حالا تو ذهنم این اتفاق تکرار میشه . نکته دوم اینکه من حتی تا سی روز هم موفق شدم اما وقتی ایشون رو میبینم باز همه چی یادم میاد نمیشه که ایشون رو نبینم حالا هر دوماه یه بار که میبینم یا حرفشون میشه همه افکار و خیال پردازیام دوباره شروع میشه. من مطمئنم اگر واقعیت رو بپذیرم اصلا نمیخوامشون . چون با ایشون خوشبخت نمیشم. حتی الان احساس میکنم ایشون متوجه شدن که من دلبستشون شدم. سالهای اول دوم که تازه وابستشون شده بودم  وقتی میدیدمشون واقعیت رو میدم فقط وقتی نمیدمش خیال پردازی میکردم . وقتی واقعیت رو میدیدم ناخوداگاه بهشون بی توجه ایی میکردم. و طبق قانون جهان به هر کی بی محلی کنی یا زیاد بهش توجه نکنی بیشتر میومد سمتم. نکه بخواد رابطه ایی داشته باشه نه حس میکردم دوست داره من ببینمش یا یجورایی نظرش در راجب من مثبت بوده باشه….ولی حالا اینطوری نیست . الان حتی وقتی میبینمش هم ذهنم خیال پردازی میکنه…
امیدوارم با این چیزای که گفتم بتونین بیشتر کمکم کنید

هم خونه عضو سایت 6 سال قبل

به نظر من شما خیلی به داشتن یک عشق نیاز دارید. البته من نظر شخصی خودمو میگم و شاید این در واقعیت درست نباشه، اما اینکه شما از یکی از اطرافیانتون که بهش دسترسی داشتید و برای ذهنتون منطقی به نظر میرسیده که راجع به اون خیال پردازی کنه، یک تصویر عاشقانه ساختید نشون میده شما واقعا فردی رو لازم دارید که محبتتون رو باهاش به اشتراک بذارید.
به نظر شخص من حتما در گروه های ورزشی، کلاس های آموزشی، محیط های فرهنگی و … شرکت کنید تا با افراد بیشتری در ارتباط باشید.همونطور که قبلا هم گفتم تصویری که شما از ایشون طی این همه سال ساختید یک شبه از بین نمیره و اینکه خودتون هم میدونید ایشون فرد مناسبی براتون نیست(در عالم واقعیت) نشون میده اون فرد کسی نیست که شما دوست دارید، شما به تصویر ذهنی خودتون علاقه مند شدید و این تصویر باید با مشغول نگه داشتن ذهن رنگ خودشو از دست بده و با جایگزین شدن افراد واقعی، کم کم کلا نابود بشه.
به خودتون برسید، توی جامعه حضور داشته باشید و کم کم ایشون رو فراموش کنید.

رفتن به نوار ابزار