
این چند وقت، با اتفاقاتی که توی کشورمون افتاده، فشار مالی همه خانواده ها بیشتر شده و همه ما کم و بیش درحال تحمل این فشارها هستیم به خاطر همین به نظرم اومد که یک مطلب پیدا کنم که در این زمینه راهنمای خوبی باشه، اگر شما هم نظری دارید، حتما با ما در جریان بذارید.
مطلب زیر نوشته مریم عطاریان در پنجره مهرخانه است؛
بعضی روزها احساس میکنم زندگی زناشویی ما از اول هم اشتباه بود. شاید اصلاً نباید ازدواج میکردم. چطور فکر میکردم این زن خودخواه، کوتهفکر و بیملاحظه که دایماً مرا تحقیر میکند و نیش و کنایه میزند، دوستش دارم و عاشقش هستم؟ با این همه تضاد، چرا فکر کردم او مناسب من است؟ اکنون هر گفتوگویی دشوار شده، تا جایی که با هر تصمیمگیری کار به جر و بحث یا جنجال میرسد. دیگر هر دو از این وضع خسته شدهایم.
چند سال از ازدواج من و همسرم میگذرد. خانم من زنی شاغل با درآمد نسبتاً بالاست. از یک طرف درآمد من هم خوب است اما به هر حال با توجه به شرایط خاص جامعه (اجاره خانه زیاد، هزینه خورد و خوراک و پوشاک، قسطها و ..) دیگر چیزی از حقوق من باقی نمیماند اما علیرغم اینکه همسرم وضعیت مرا میبیند، دائماً به من سرکوفت میزند که شایستگی اداره زندگی را ندارم چراکه نمیتوانم خواستههای مالی آنچنانی او را تأمین کنم. من همه تلاشم را میکنم و تا دیروقت سرکار هستم اما زندگی کارمندی بهتر از این نمیشود. من به شدت نیازمند حمایتهای مالی همسرم هستم و از طرف دیگر نمیدانم کمک مالی زن در خانواده درست و منطقی است یا نه؟
از اینکه در این زمینه با همسرم صحبت هم بکنم قدری شرم دارم چراکه او تمام حقوق ماهیانه خود را یا پسانداز میکند و یا گهگاهی برای خودش کفش و لباس میخرد. از نظر شما راهکار منطقی برای مدیریت مالی در خانوادهای که هم زن و هم مرد شاغل است، چیست؟
ادامه رو صفحه بعد بخونید:
صفحات: 1 2