دسته: نوشته های سردبیر

ناامیدی ها رو خاک کنیم!

ناامیدی یک باتلاقه…هرچی بیشتر توش بمونی، بیشتر فرو میری… برای خروج از باتلاق ناامیدی نباید بیشتر دست و پا زد.باید سر رو بالا آورد و درخت امید که شاخه های هدف،برنامه و تلاش رو همیشه بر فراز هر باتلاقی برافراشته، پیدا کرد.

زلزله درون خود باشیم

پشت میزم نشسته بودم، فنجونم توی دستم بود و از پنجره بیرون رو نگاه میکردم. عجب حس و حال خوبیه که به آسمون و پرنده ها نگاه کنی و توی صندلی محکم خودت نشسته باشی.همه چیز سر جاشه! که یک دفعه یک لرزه ناگهانی همه اینا رو از بین برد، یک زمین لرزه، چند ثانیه […]

روح گرسنه و بدن سیر

من دیگه روزه نمیگیرم باشه نگیر، هر طور راحتی… انتظار نداشتم اینقدر راحت و سرد باهام برخورد کنه، احساس می کردم الان کلی ازم دلیل میپرسه و سعی میکنه قانعم کنه که روزه بگیرم، اما هیچ کاری نکرد . دلیل محکم و عقلانی هم دارم، روزه بهم فشار میاره، جسمم هم نمیتونه تحمل کنه، خب […]

رییس جمهور من کیه؟؟؟

آقا، عزیز دل، برادر، اخوی، بیا یه لحظه جانم با منی ؟ # نه آقا سمت اونا نری ها، اونجا بری دورت دیوار میکشن یعنی چی، چرا مشتری ما رو بُر میزنی؟ آقای گلم بیا اینور تا تو فساد غرق نشدی — آقا کجا میری سمت اونا نرو، اونا فقط حرف می زنن، بیا اینجا […]

این خونمون چیست که عالم …..

سلام خانواده مهربون خونمون حرف زدن درباره خیلی چیزا ساده نیست… بعضی وقتا لازمه که از مشکلاتی که تو خونه، دانشگاه، محیط کار و هرجای دیگه ای که برامون پیش میاد با یکی صحبت و مشورت کنیم، بعضی وقتا فقط لازمه درد و دل کنیم و بعضی وقتا می تونیم با گفتن تجربیات موفقمون، به […]

مسئولین رسیدگی کنن خب…

قاضی : بگو جَوون . چی شده ؟ جَوون : آقای قاضی من اومدم از دولت و همه مسئولین این ور آبی و اونور آبی و کسایی که هنوز مسئول نشدن شکایت کنم ! می خوام همشونو بکشم پای میز محاکمه ! قاضی : آخه چرا ؟! مشکلت چیه ؟ در حقت بی عدالتی شده […]

ماجرای آقای شنگولیان-توجه به اطرافیان+داستان

کله صبح  آقای شنگولیان : خانوم من دارم می رم سر کار .یادت باشه رفتی خرید واسه زن سرایدار هم خرید کنی ! پا به ماهه ! اوضاع شوهرشم که … (تق ) صدای بسته شدن در خانه همسایه آقای شنگولیان : بَه سلام آقای اخمو زاده خان.صبح عالی انگار شده باقالی آقای اخمو خان […]

رفتن به نوار ابزار