مامان بابای عشقم فهمیدن که من با دخترشون رابطه دارم…

سلام  یک هفته پیش مامان بابای عشقم فهمیدن که من با دخترشون رابطه دارم البته رابطه مجازی فقط فالیمون هستن و شناخت کامل دارم ازشون  از یک هفته پیش همه چیز تغییر کرده با باباش صحبت کرده گفته اگه دوست داره باید صبر کنه منم به بابام گفتم که دوسش دارم بابامم گفت صبر کن یکی دو سال دیگه خودم پشتتم  چن روز مخفیانه چت میکردیم تا اینکه دوباره فهمیدنو مامانش زنگ زد به مامانم و گفت که بگین پیام نده  دوباره شروع کردیم باباش بهش گفته بود که بهش بگو خواهش میکنم صبر کنه اگه عاشقته  یک شب دیگه جفتمون خسته شده بودیم از این کارا بابامم باهام قهر بود  اومد گفت من می‌خوام گوشیمو بدم مامان بابام تا باور کنن که رابطه ای نداریم گفت از اسمتم مطمئن تر باش گف من مال توعم گفت بابام پشتمه  با موافقت هم گوشیشو داد  ۵ روز بود من با خودم چت میکردم همش با خودم کلنجار میرفتم هعی بهش زنگ میزدم روز پنجم که زنگ زدم یکی از سیمکارتاش که زیاد استفاده نمیکرد روشن بود منم زود فط کردم  بعد چن ثانیه مامانش بهم زنگ زد با همون خط گفت خواهش میکنم صبر کنو این حرفا  بعدازظهرش باباش به بابام زنگ زد گفت که از ظهر که باهاش حرف زدم حالش خراب شده و بیمارستانه تازه آوردنش خونه  دیگه از اون روز بابام باهام حرف نمیزنه به داداشم گفته ازش بدم میاد با اینکه من کاری نکردمو عاشق واقعیم نیتم خیره به همه گفتم  اما الان از یکطرف دل تنگی عشقم داره میکشدم از یکطرف بابام  من که تا آخر عمرم پاش میمونم ولی الان حالم خیلی خیلی خرابه خواهش میکنم اگه کسی تجربه داشته کمکم کنه یه دل گرمی بهم بده دارم دیونه میشم ممنون